پایگاه خبری همه نیوز

یاد داشت

منتشر شده در تاریخ یکشنبه 19 آذر 1402 ساعت 17:52

قرار نبود عملیات بیت‌المقدس بیست‌وچندروز طول بکشد

بنا نبود این‌عملیات بیست‌وچند روز طول بکشد و مرحله سومش هم در قالب ماموریت برون‌مرزی برای حمله به بصره تعریف شده بود. علتش هم جلوگیری از تک مجدد دشمن برای بازپس‌گیری خرمشهر بود.

صادق وفایی: کتاب «نقطه تسلیم؛ خاطرات شفاهی فرمانده بسیجی محمود امینی از انقلاب اسلامی تا دفاع مقدس» نوشته حسین بهزاد، مرداد ۱۴۰۲ توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر شد و روایت یکی از فرماندهان جنگ را در بر می‌گیرد که از بازماندگان تیپ و لشکر ۲۷ محسوب می‌شود و خاطرات شفاهی‌اش دربرگیرنده تاریخ تشکیل تیپ ۲۷ از بهمن ۱۳۶۰ تا آخرین‌روز جنگ است. او فرمانده‌گردانی است که ۹ مرتبه در جنگ مجروح شد و مدیریت گردان‌های مختلف لشکر ۲۷ را به عهده پاشت. سال‌های پایانی جنگ هم به سمت فرماندهی تیپ سلمان رسید.

امینی از فرمانده‌گردان‌های جسور و منتقد است که هرجا راه را اشتباه تشخیص داده، صدایش را به گوش فرماندهان رسانده یا به‌طور مستقیم با آن‌ها گفت وگو کرده است. فرماندهی‌گردان هم باعث شده در معرکه‌های زیادی از دفاع مقدس حضور داشته باشد و شهادت‌ها، مجروحیت‌ها و حوادث مهم را از نزدیک شاهد باشد.

در سلسله‌مطالبی که منتشر می‌کنیم، ابتدا کتاب «نقطه تسلیم» را مرور کرده و سپس با راوی‌اش به گفتگو می‌نشینیم.

در ادامه کتاب «نقطه تسلیم» را از نظر می‌گذرانیم؛

* از ابتدای کودکی تا پایان سربازی

محمود امینی دوم تیر ۱۳۳۵ در روستای کمال‌بیک از توابع دهستان جزه استان اصفهان متولد شد. سال ۱۳۴۰ در حالی‌که چهار تا پنج‌سال از تولدش می‌گذشت، پدرش به تهران مهاجرت کرد و در محله قیطریه شمیران مقیم شد. قیطریه، آن زمان خارج از تهران قرار داشت و امینی می‌گوید تا سال‌های ۱۳۵۶ و ۵۷ وقتی می‌خواستند از آن‌جا به تهران بروند می‌گفتند «می‌رویم شهر.» او روایت می‌کند تا اوایل دهه ۱۳۴۰ عمده شهرستان‌های تهران، هنوز آب لوله‌کشی نداشتند و منازل این شهرستان‌ها فاقد آب شرب سالم و برق بودند.

با شروع تابستان ۱۳۴۵ یا ۴۶، امینی کلاس پنجم را تمام کرده بود و در کوچه و خیابان بستنی آلاسکا می‌فروخت. در سال‌های دبیرستان، علاقه‌اش به شعر و ادبیات گل کرد و با پیدا کردن یک‌نسخه از دیوان میرزاده عشقی، وارد عالم سیاست شد. امینی در آن سال‌ها عضو کتابخانه عمومی باغ فردوس بود و می‌گوید هرکتابی به دستش می‌رسید، می‌خواند. تابستان بعدی هم که از راه رسید، در مغازه کفاشی، و تابستان‌های بعد در خیاطی، فرش‌فروشی و سپس چینش نمای سنگی ساختمان مشغول شد. او تا پیش از رفتن به خدمت سربازی در اسفند ۱۳۵۴ در کار چیدن نمای سنگ ساختمان، جای پا محکم کرده و اوایل پیروزی انقلاب، استادکار این شغل شده بود.

برای خدمت سربازی، امینی در تیرماه ۱۳۵۵ به لشکر ۹۲ زرهی اهواز رفت و با تقسیم نیروها، به تیپ ۲ زرهی هفتگل اهواز رفت. در آن‌جا خدمه خمپاره‌انداز ۱۲۰ میلی‌متری بود و کنار آن، با موشک‌انداز آرپی‌جی و کلت هم آموزش دید. او ضمن روایت خاطرات آن روزها می‌گوید افراد ناشناس به‌طور مخفیانه در نمازخانه کوچک پادگان، کتاب‌های دکتر علی شریعتی را می‌گذاشتند. همچنین می‌گوید «فرماندهان تیپ، در مورد روزه‌گرفتن سربازها در ماه رمضان ممانعتی نمی‌کردند، بلکه وقتی متوجه شدند که عده‌ای مثل من روزه می‌گیرند، به آشپزخانه سفارش کردند تا برای سحری این عده غذای گرم نگه دارند.» (صفحه ۲۸)

* از انقلاب تا جنگ

خاطرات پس از سربازی و مبارزات انقلابی محمود امینی به مسجد صاحب‌الامر در خیابان حکمت (خیابان برادران شهید سلیمانی فعلی) برمی‌گردد که پیشنمازی به نام شیخ مهدی کروبی داشت و هر شب پس از اقامه نماز جماعت مغرب و عشا، سخنرانی‌هایی با مضامین و کنایه‌های سیاسی برای نمازگران می‌کرد. کروبی که آن زمان به‌تازگی از زندان آزاد شده بود، به گفته امینی، لحنی داغ و آتشین داشت. امینی می‌گوید همه دندان‌های کروبی براثر شکنجه‌های زندان شاه شکسته بود و وقتی همسرش به ملاقاتش رفت، به‌دلیل این تغییرات جسمی او را نشناخت. راوی کتاب «نقطه تسلیم» از مسجد دیگری هم به‌نام همت در سرپل تجریش یاد کرده که شخصیت‌های ملی‌مذهبی چون حبیب‌الله پیمان، مهدی بازرگان، جواد باهنر، محمدعلی رجایی و مهدی چمران در آن سخنرانی می‌کردند.

* گذراندن دوره ۶ ماهه احتیاط در ارتش و بازگشت به تهران

با شروع جنگ تحمیلی، امینی تردید داشت به سپاه برود یا ارتش. اما به‌تعبیر خودش چون تعداد عناصر داوطلب مذهبی ارتش در آن زمان کمتر بود، تصمیم گرفت به ارتش برود. ضمن این‌که ستاد مشترک ارتش هم فراخوان اعاده به خدمت سربازان منقضی خدمت سال ۱۳۵۶ را داده بود. او هم که منقضی خدمت سال ۵۶ بود، ثبت نام کرد و به پادگان تیپ ۸۴ مستقل خرم آباد رفت.